سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

بسم الله
سلام
شعر اول از هوشنگ ابتهاج و دومی از جلیل صفربیگی به روایت + و +

زبان نگاه

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
 گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
 روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
 حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
 همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
 گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
 ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
 این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
 گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
 نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
 هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
 سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
 وه ازین آتش روشن که به جان من و توست

و
ما با دلمان هنوز مشکل داریم
صد سنگ بزرگ در مقابل داریم

معشوق خودش می برد و می دوزد
انگار نه انگار که ما دل داریم



کلمات کلیدی :
  • بایگانی